۱۳۹۱ آبان ۲۲, دوشنبه

۰۱۷

امروز مادرم رفت مسافرت. قرار شد چهارشنبه و پنج‌شنبه من نهار رو درست کنم.
پدرم گفت: «امیر من آرزو دارما!»
خواهرم گفت: «بابا من امیدم رو از دست دادم.»
اما هیچ کدومشون نخواستن که غذا سفارش بدن برای اون روز.
:)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر